کاشکی

کاشکی منم عادت داشتم صبحا که از خواب پا می شم به چوب لباسی سلام کنم.
کاشکی دانشگاه رفتن برای منم عادت می شد.
کاشکی منم از روی عادت با دوستام صحبت می کردم.
کاشکی منم عادت به خوردن پیتزا نداشتم.
ای کاش منم عادت داشتم صبح زود از خواب بلند شم.
کاشکی من عادت به چای خوردن نداشتم.
کاشکی منم با هواپیما حال نمی کردم و ترجیح می دادم با قطار بریم سفر تا بتونیم کلی با هم صحبت کنیم.
کاشکی منم ماهی 100 هزار تومان از بابام می گرفتم و تازه شهریه دانشگاهم رو می داد و بعد سر برج 100 هزار تومان هم پول قبض موبایلم بود و برای اینکه به بابام فشار نیارم می رفتم یه سیم کارت اعتباری با طرح قرمز می گرفتم.
طرح قرمز.
کاشکی منم می تونستم عاشق یه دختر احمق تر از خودم بشم.
ای کاش زمینای تهران مثل سوئیس ارزون بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
شیما پنج‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:34 ب.ظ

از سفر کردن با قطار بیزارم ...توی قطار احساس می کنم دارم خفه میشم ...هواپیما رو دوست دارم به شرطی که هوا روشن باشه و بشه سفر کردن رو ابرها رو دید...اما اتوبوس رو با همه سختی هاش دوست دارم...برام خاطره یک سفر رو زنده میکنه...ای کاش میدونست که دوستش دارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد